نقل می کنند که امام صادق علیه السلام این دو بیت را بارها برای مَثَل زدن می خواند [کنز الفوائد]
علل وقوع انقلاب اسلامى - نسل سومی
 RSS 
خانه
ایمیل
شناسنامه
مدیریت وبلاگ
کل بازدید : 2683
بازدید امروز : 0
........ موضوعات وبلاگ ........

..........حضور و غیاب ..........
یــــاهـو
........... لوگوی خودم ..........
علل وقوع انقلاب اسلامى - نسل سومی .......جستجوی در وبلاگ .......

........... دوستان من ...........


............. اشتراک.............
 
............آوای آشنا............


............. بایگانی.............
زمستان 1384

  • علل وقوع انقلاب اسلامى

  • نویسنده : فاطمه:: 84/11/12:: 4:13 عصر

    علل سیاسى – مذهبى

     وقوع انقلاب اسلامى

     

    سلام و عر ض ادب . امروز هم با این مطلب همراه باشید .

    در وقوع انقلاب، و بویژه پیروزى نسبتا سهل و سریع آن، عوامل سیاسى - مذهبى بالاترین نقش را بر عهده داشتند، چنانچه متفکرین و اندیشمندان خارجى ناظر بر اوضاع ایران در زمان حکومت پهلوى نیز بر این نکته وقوف کامل داشته و چنین اظهار نظر کرده‏اند که، «انقلاب ایران از این جهت‏بوقوع پیوست که شاه در سطح اقتصادى - صنعتى به پیشرفت و نوسازیهائى دست زد، اما در جهت نوسازى در سطح سیاسى ناکام ماند» ، (1) و یا این سخن فیشر محقق آمریکایى که مى‏گوید، «دلایل انقلاب و زمان وقوع آن به خاطر مسائل اقتصادى و سیاسى بود، اما شکل انقلاب و سرعت اجراى آن مدیون سنت اعتراض مذهبى مردم بود» . (2)

    قبلا از قول خانم نیکى کدى مورخ آمریکایى، گفتیم که به زعم ایشان، «عدم تقسیم درآمدها که به نحو آشکار و گسترده‏اى غیر عادلانه بود احتمالا بیشتر به نارضایى رو به رشد مردم دامن مى‏زد تا عامل استاندارى که در غرب گفته مى‏شود، یعنى صنعتى کردن سریع جامعه ایران توسط رژیم‏» ، (3) اما اکنون مى‏خواهیم بر این گفته ایشان بیفزایم که از نظر ما، و بسیارى دیگر از تحلیلگران اوضاع ایران در زمان پهلوى، اگر استبداد مطلق سیاسى و از آن بدتر، روحیه اسلام ستیزى رضاخان و پسرش محمد رضا وجود نمى‏داشت‏شاید هرگز در ایران، انقلابى بوقوع نمى‏پیوست. چون در این زمینه سردمداران ایرانى انقلاب، و بویژه شخص امام خمینى (ره) رهبر کبیر انقلاب، به تفصیل سخن گفته‏اند اجازه بفرمایید بسط مقال را صرفا از زبان محققین و اندیشمندان خارجى دنبال کنیم تا شائبه دفاع یکجانبه از ناحیه‏طرفداران انقلاب در ذهن کسى بوجود نیاید و از ناحیه طرفداران احتمالى رژیم گذشته نیز به تعصب و زیاده روى متهم نشویم. تقریبا همه نویسندگان خارجى انقلاب، بلا استثناء، وجود سرکوب و اختناق شدید سیاسى در دوران شاه را به صراحت مورد تاکید قرار داده‏اند. (4)

    همچنین آنان به تفصیل از دو پدیده شوم شکنجه (5) و زیر پا گذاشتن مستمر حقوق بشر (6) سخن به میان آورده‏اند. البته شخص شاه، تا آخرین روزهاى حیات خویش، وجود هرگونه شکنجه در دوران حکومتش را نفى مى‏کرد (7) ، اما این ادعاى بى پایه‏اى است که از ناحیه هیچ فرد عاقلى قابل پذیرش نیست، چرا که علاوه بر صدها و هزاران نمونه شاهد عینى بر این قضیه که خیلى از آنها هنوز هم در قید حیات مى‏باشند، از جمله راقم این سطور که در سالهاى دهه 1350 شمسى در زندان کمیته شاهد این مطلب بوده‏ام، گستردگى مطلب در حدى بود که حتى حامیان خارجى و داخلى شاه و دربار پهلوى نیز حقیقتا قادر به کتمان آن نبودند. (8)

    در مورد نیات و عملکرد دینى - مذهبى رژیم پهلوى، اعم از دوران حکومت پهلوى پدر و یا پسر، نیز وضع تقریبا بهمین منوال است. بدین معنا که همه ناظران و پژوهشگران خارجى بر مقاصد ایشان در زمینه اسلام زدایى (9) و مخالفت جدى با نهادهاى دینى - مذهبى جامعه مهر تایید زده‏اند (10) مطلى، که از فرط آشکار بودن، تلویحا مورد تایید شخص شاه نیز قرار گرفته است. (11)

     

     

     

    هر چند براى کسانى که با تاریخ معاصر ایران در دوران پهلوى و بخصوص تاریخ انقلاب از پانزدهم خرداد 1342 به اینطرف تا حدودى آشنا هستند بیان علل و عوامل مذهبى انقلاب اسلامى ایران ممکن است تکرارى و ملالت آور بنماید، از آنجائیکه یقینا بخش عمده‏اى از خوانندگان این مقالات را نسل جوان و معاصر میهن اسلامى تشکیل خواهند داد که به اقتضاى سن و جوانى در کوران اقدامات ضد مذهبى پهلوى‏ها - پدر و پسر - نبوده‏اند، و مسلما چیزى از واقعه مسجد گوهرشاد، کشف حجاب، حمله به صحن مقدس حضرت معصومه (س) در قم در زمان رضاخان، و یا واقعه 15 خرداد و حمله به مدرسه فیضیه قم در زمان محمد رضا و یا برگزارى جشن تولد زرتشت در دربار پهلوى در ظهر رمضان را در یاد و خاطره خویش ندارند، شاید تکرار مختصر بعضى از این حوادث - آن هم صرفا به استناد منابع خارجى که ما را در مظان اتهام مبالغه و زیاده گویى قرار ندهد، خالى از پند و عبرت نباشد. چنانچه مى‏دانیم شاه عادت داشت علماى مذهبى را «مرتجع‏» و مبارزه اسلامى را «ارتجاع سیاه‏» بخواند و ادعا کند که این «ارتجاع سیاه‏» با «ارتجاع سرخ‏» - که منظورش همان کمونیستها بود - همدست و همداستان شده تا جلوى نوسازیهاى او را بگیرد. (12)

    اتهامى که از بس تکرار شده بود مورد توجه و بیان ناظران خارجى اوضاع آن روز ایران نیز قرار گرفته بود. (13)

    از همین جهت هم آیت الله العظمى خمینى که در آن زمان عملا رهبرى نهضت دینى مبارزه بر علیه شاه را در دست داشت‏به مناسبتهاى مختلف مکررا مى‏فرمود:

    «ما مخالف هیچگونه پیشرفت و یا نوسازى جامعه نیستیم، بلکه مخالف استبداد سیاسى، شکنجه و قتل و اعدامها مى‏باشیم‏» . (14)

    و یا اینکه، «ما به دنبال آزادى، دموکراسى، و اجراى واقعى قانون اساسى هستیم و از این جهت است که ما را مرتجعین سیاه مى‏خوانند» . (15)

    و یا اینکه، «ما مخالف استعمار هستیم و نه مخالف تمدن‏» . (16)

    اما این اتهام بى اساس نه تنها در داخل ایران چندان کسانى را گول نمى‏زد، بلکه خارجیان نیز با امام خمینى همداستان بودند و جملگى در آثار خویش اینگونه اقدامات ضد مذهبى شاه را نکوهش مى‏کردند. چنانچه میکائیل فیشر، محقق آمریکایى که آثار متعددى را در زمینه انقلاب ایران به رشته تحریر در آورده، مى‏نویسد:

    «مخالفت مذهبى مردم با حکومت صرفا تمسک متعصبانه آنها به یک سلسله اصول و عقاید قدیمى مردم به گذشته‏ها نبود - آن طورى که شاه مى‏خواست‏به همگان بقبولاند - و بلکه در این مخالفت‏حرفها و مطالب منطقى بسیارى خوابیده بود» . (17)

    نویسندگان خارجى نیز به نوبه خود، رویدادهاى ضد مذهبى چون حمله رضا شاه به مسجد گوهر شاد و در نتیجه کشتار صدها نفر از مردم بى دفاع و بیگناه، (18) غیر قانونى اعلام کردن حجاب توسط حکومت رضاشاه و در نتیجه کشف حجاب در ایران پس از اینکه اینکار توسط‏آتا تورک در ترکیه انجام شده بود، (19) و بسیارى مخالفتهاى دیگر با علماى دینى و سنتهاى مذهبى را مورد توجه قرار داده‏اند، (20) بطوریکه اکثر ایشان معتقدند رضا شاه فردى به غایت ضد آخوند بود که بى میلى خویش را از طایفه وحانیت‏بهیچوجه کتمان نمى‏کرد. (21)

    در زمان حکومت پهلوى پسر نیز وضع بهیچوجه از گذشته بهتر نبود. او که مثل پدر، بشدت مخالف اسلام و روحانیت‏بود (22) و در این راه افراد خارجى و یا اقلیتهاى مذهبى و بویژه بهائیان را بر هموطنان مسلمان خویش ترجیح مى‏داد، (23) در زمان کومت‏خویش فشار زیادى بر مدارس علوم دینى وارد ساخته (24) ، بمنظور تضعیف سابقه دینى جامعه و جشنهاى مهمل و پر هزینه دو هزار و پانصدمین سال شاهنشاهى را علم کرده، (25) و از همه بدتر اینکه در کمال کژ فهمى و بى توجهى تقویم اسلامى ملى ایرانیان را که بر مبدا هجرى شمسى قرار داشت‏به مبداى موهومى - زمان سلطنت کوروش کبیر پادشاه هخامنشى بر ایران که تاریخ دقیق آن بهیچوجه معلوم نیست - برگردانید. کارى که بنا بر سخن آنتونى پارسونز، اقدام نامعقول و سبکسرانه دیگرى علیه معتقدات مذهبى مردم ایران زمین بود. (26)

    و چنان ناپخته و نسنجیده بود که تقریبا همه مردم را مجاب ساخت که شاه در صدد ریشه کن کردن اسلام مى‏باشد. (27)

    آبراهامیان مى‏نویسد:

    «در دوران معاصر، کمتر رژیمى در سر تا سر عالم تا آن حد احمق بوده است که تقویم مذهبى مردم خویش را به دور افکند» . (28)  

     

    پى‏نوشت‏ها:

    1. آبراهامیان، ایران: در فاصله دو انقلاب، ص 427.

    Harvard Universituy Press, 1980, p . 190 2 .Fischer, Michael M ., Iran : From Religious Dispute to Revoluton,

    3. کدى: ریشه‏هاى انقلاب، متن انگلیسى، ص 177.

    4. فیشر، کتاب سابق الذکر، ص 5، نیکى کدى، ریشه‏ها. . . ، صص 94، 98، 143، آبراهامیان، ایران. . . ص 138، و غیره.

    5. کدى، کتاب فوق الذکر، ص 94، آنتونى پارسونز، کتاب سابق الذکر، صص 31 به بعد.

    6. نگاه کنید به گزارش سال 1975 سازمان عفو بین المللى، و یا پارسونز، کتاب سابق، ص 3.

    7. Pahlavi, Mohammad Roz, Answer to Histoty, Stein and Day Publishers,1980.p.20.

    8. مثلا نگاه کنید به کتاب پارسونز، ص 31 به بعد، کتاب پرویز راجى، خاطرات. . . ، 45، 58، و غیره.

    9. به عنوان نمونه نگاه کنید به کتاب سابق الذکر کدى، ریشه‏هاى. . . ، ص 94.

    10. نگاه کنید به فیشر، کتاب سابق الذکر، ص 90، سولیوان، ماموریت در ایران، متن انگلیسى، ص 90، نیکى کدى، کتاب سابق، ص 1.

    11. محمد رضا پهلوى، پاسخ به تاریخ، نسخه انگلیسى، صص 42، 50، 56، و غیره.

    12. نگاه کنید: به پرویز راجى، خاطرات آخرین. . . ، ص 163، محمد رضا پهلوى، پاسخ به تاریخ، ص 103.

    13. آنتونى پارسونز، غرور و سقوط، ص 25.

    14. نگاه کنید به صحیفه نور، جلد 1، صص 68- 67.

    15. همان، صص 72، 70.

    16. همان، ص 76.

    17. فیشر، از منازعه مذهبى. . . ، ص 9.

    18. آبراهامیان، ایران: در فاصله دو انقلاب، ص 152.

    19. کدى، ریشه. . . ص 108.

    20. پارسونز، کتاب سابق الذکر: ص 54، آبراهامیان، کتاب سابق، صص 140 به بعد.

    21. علاوه بر منابع قبلى نگاه کنید به کدى ریشه. . . ص 6، پاسخ به تاریخ، ص 55، طاهرى، روح خدا، ص 82، و آبراهامیان، ص 135.

    22. هر چند که بظاهر این مخالفت‏خود را کتمان مى‏کرد، چنانچه در کتاب پاسخ به تاریخ، ص 55، 57، 143 و غیره مدعى مى‏شود.

    23. کدى، ریشه. . . ، ص 342.

    24. فیشر، کتاب فوق الذکر، صص 9 به بعد.

    25. کدى، ریشه. . . ، ص 241.

    26. پارسونز، کتاب سابق الذکر، ص 64.

    27. کدى، ریشه. . . ، ص 241.

    28. آبراهامیان، ایران. . . ص 444.

     

    کتاب: جرعه جارى، ص 168

    گردآورنده: على ذو علم

            نویسنده: عبد الرحیم گواهى


    نظرات شما ()